(بسم الله الرحمن الرحیم)
در این اثناء(اسارت در شام) امام زین العابدین – علیه السلام – از سراپرده خود بیرون آمد و با اشاره مردم را به سکوت، دعوت کرد، نفسها در سینهها ماند و سکوت مطلق همه جا را فرا گرفت، آنگاه امام سجاد – علیه السلام – اینگونه خطبه تاریخی خود را ایراد فرمود: پس از حمد و ثنای الهی، از رسول خدا – صلی الله علیه و آله – یاد کرد و بر او درود فرستاد و خطاب به مردم گفت:
ایها الناس! من عرفنی فقد عرفنی، و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا، فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس! ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی وخدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق والبیعه ثم قاتلتموه و خذلتموه؟ فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرأیکم، بایه عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول لکم: قتلتم عترتی و انتهکتم حرمتی فلستم من امتی.
ای مردم! هر کس مرا میشناسد، میداند که من کیستم، و آن که مرا نمیشناسد (بداند که) من علی فرزند حسین هستم که او را در کنار فرات (با کامی خشکیده و عطشناک) بدون هیچ گناهی، از دم شمشیر گذراندند، من فرزند آن کسی هستم که پرده حریم حرمت او را دریدند، و اموال او را به غارت بردند، و افراد خانواده او را به زنجیر اسارت کشیدند، من فرزند آن کسی هستم که او را به زاری کشتند، و همین افتخار ما را بس است.
ای مردم! شما را بخدا سوگند آیا به خاطر دارید که به پدرم نامهها نوشتید (و او را دعوت کردید) ولی با او نیرنگ باختید؟ ! (به خاطر دارید که) با او پیمان (وفاداری) بستید و با او (و نماینده او) بیعت کردید، ولی (به هنگام حادثه) او را تنها گذاردید؟ ! (و به این هم بسنده نکردید) و با او به پیکار برخاستید؟ !
شما را هلاکت و نابودی باد! چه (بد) توشهای (از پیش) برای خود فرستادید! و رأی شما (چه) زشت و ناپسند بود.به من بگوئید که با کدام چشم میخواهید به روی رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – بنگرید هنگامی که به شما بگوید: عترت مرا کشتید، حریم حرمت مرا شکستید، پس شما دیگر از امت من به حساب نمیآیید؟ !.
وقتی سخن امام بدین جا رسید، از هر طرف صدای آن جماعت بیشمار به گریه بلند شد و به همدیگر میگفتند: (دیدید) که نابود شدید و درنیافتید؟
امام سجاد – علیه السلام – در دنباله سخنان خود فرمود: رحمت خدا بر آنکس باد که پند مرا بپذیرد و سفارش مرا در رابطه با خدا و رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – و دودمان او به خاطر بسپارد، چرا که من به نیکی از رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – پیروی میکنم و رفتار او را در پیش میگیرم.
مردم یکصدا بانگ برداشتند که: ای پسر پیامبر خدا! ما فرمانبردار (فرامین) توایم! و پیمان تو را محترم و دلهای خود را به جانب تو معطوف میداریم! و هوای تو را در سر میپروریم ! رحمت خدا بر تو باد! تو فرمان بده تا با هر آنکه با تو در آمیزد، بستیزیم! و با هر کس که تسلیم فرامین تو باشد، از در آشتی درآییم! و یزید را (از اریکه قدرت به زیر کشیم و او را) اسیر کنیم! و از کسانی که بر شما و خاندان ستم روا داشتند، بیزاری جسته و انتقام خون پاکان شما را از آنان بگیریم! !
امام سجاد – علیه السلام – فرمود:
هیهات! ایها الغدره المکره! حیل بینکم و بین شهوات انفسکم، اتریدون ان تأتوا الی کما اتیتم الی آبائی من قبل، کلا و رب الرقصات الی منی، فان الجرح لما یندمل، قتل ابی بالامس و اهل بیته معه، فلم ینسنی ثکل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وثکل ابی و بنی ابی وجدی شق لها زمی و مرارته بین حناجری و حلقی، و غصصه تجری فی فراش صدری، و مسالتی ان لا تکونوا لنا و لا علینا.
هیهات! ای بیوفایان نیرنگباز! در میان شما و خواستههای شما پردهای کشیدهشده است، آیا برآنید که با من نیز به همان گونه که با پدران من رفتار کردید، عمل کنید؟ ! (مطمئن باشید که به یاوههای شما ترتیب اثر نمیدهم و) هرگز چنین نخواهد شد (که شما مرا به راهی که میخواهید سوق دهید) !
بخدای راقصات [۱]بسوی منی سوگند، که هنوز آن زخم عمیقی که دیروز از قتل عام و کشتار پدرم و فرزندان و (اصحاب) او در قلب من پدید آمده است، التیام نیافته و هنوز داغ رحلت رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم- را فراموش نکرده بودم که آلام و مصیبتهای پدرم و فرزندان پدر و جد بزرگوارم، موی سر و صورت مرا سپید کرد و هنوز مزه تلخ آن را در گلوگاه خود احساس میکنم، و اندوه این آلام جانفرسا هنوز در قفسه سینه من مانده است! خواسته من از شما این است که (حداقل بی تفاوت باشید!) نه از ما طرفداری کنید و نه با ما از در جنگ و دشمنی درآیید ! پس امام سجاد – علیه السلام – خطبه خود را با این ابیات پایان داد:
لا غرو ان قتل الحسین و شیخه
قد کان خیرا من حسین و اکرما
فلا تفرحوا یا اهل کوفه بالذی
اصیب حسین کان ذلک اعظما
قتیل بشط النهر نفسی فداءه
جزاء الذی ارداه نار جهنما[۲]
- علی نظری منفرد- قصه کربلا، ص ۴۳۹
- [۱]. راقصات، به شترانی گفته میشود که زائران خانه خدا را از مکه به منی و عرفات میبرند.
- [۲]. شگفت آور نیست اگر حسین کشته شد و پدر بزرگوارش علی، که به از حسین بود، او نیز کشته شد؛ ای اهل کوفه! شادمان نباشید به این مصیبت که بر حسین وارد شد که این مصیبتی است بزرگ؛ جانم فدای آن که در کنار نهر فرات شهید شد، و کیفر آنکس که او را کشت آتش جهنم است.